جدول جو
جدول جو

معنی تنها خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

تنها خوردن(اَ کَ دَ)
تنها خود خوردن و به کسی ندادن:
ولیکن نباید که تنها خوری
ز درویش درمانده یاد آوری.
(بوستان).
رجوع به تنهاخوار و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنهار خوردن
تصویر زنهار خوردن
کنایه از عهد شکستن، پیمان شکستن، برای مثال من دل به تو دادم که به زنهار بداری / زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار (فرخی - ۱۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنیا خوردن
تصویر دنیا خوردن
کنایه از بهره بردن از مال و ثروت و نعمت های دنیا، عیش و نوش کردن مثلاً دنیا دیدن به از دنیا خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَ سَ کَ دَ)
مقابل تنه زدن. کوس یافتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خر به بازار ری فراوانست
باخبر باش تا تنه نخوری.
نشاطی خان (از یادداشت ایضاً).
رجوع به تنه زدن و تنه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ)
در تداول، رانده شدن. رجوع به تیپا و تیپا زدن شود
لغت نامه دهخدا
(چِ شُ دَ)
سلب حمایت از پناهندۀ خود کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمان شکنی. زنهارخواری. عهدشکنی:
ز طبع تو همین آمد که کردی
که با زنهاریان زنهار خوردی.
(ویس و رامین).
چون همی بر من زنهار خورد دنیا
خویشتن چون دهی ای پور به زنهارش.
ناصرخسرو.
مخور زنهار بر کس، گر نخواهی
که خواهی و نیابی هیچ زنهار.
ناصرخسرو.
کس به زنهاری خویش اندر زنهار خورد
زینهاریست دلم نزد تو ای بت زنهار.
سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
و روزگار غدار چنانکه عادت اوست با وی زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی). چون محمود سبکتکین با او غدر کرد و زنهار خورد. (راحه الصدور راوندی).
که شه را بدبود زنهار خوردن
بد آمد در جهان بدکار کردن.
نظامی.
مخور در خانه کس هیچ زنهار
که با تو آن کند کان زاغ با مار.
نظامی.
دری دیگر نمیدانم که روی از تو بگردانم
مخور زنهار برجانم که دردم بی دوا ماند.
سعدی.
و زاری کردم که به قلعه و به خون خلق زنهار مخور اجابت ننمود. (رشیدی) ، خلاف امانت داری. خیانت در امانت:
من دل بتو دادم که به زنهار بداری
زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار.
فرخی.
رجوع به زنهار و زینهار و دیگر ترکیبهای این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دنیا خوردن
تصویر دنیا خوردن
از نعمتهای دنیوی استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنهار خوردن
تصویر زنهار خوردن
نقض عهد کردن عهد شکستن پیمان شکستن، خیانت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهار خوردن
تصویر نهار خوردن
غذای ظهر را صرف کردن: (سوار اسب شده را ندیم برای سرخه حصار که در آنجا نهار خورده بعد برویم)
فرهنگ لغت هوشیار
انحنا پیدا کردن، تاشدن، خم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد